انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سعید پیرزاده» ثبت شده است

من در نشست خبری که در سایت دانا هم منتشر شد.لینک خبر هم در زیر آمده است

http://rahedana.ir/News/141858.html

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۱
سعید پیرزاده گرمی
بعضی وقتها با نوشتن فقط وقت خودم را هدر می دهم البته وقتی که شاید ارزشی نداشته و شاید دلیلی همچون تصاویر بی کران داشته باشد.تصاویری که عشق را با چند تکه استخوان معنا می کند، تنهایی را با سقوط از قله ای به رخ می کشد و بودن را همانند قلبهای گره خورده بهم...

من هم به مثال روزگارم گاهی تند می روم و گاهی آنچنان در مرداب زندگی گیر می کنم که چیزی به عیان نمی توانم باز گویم.وجودی که سرشار است از نوشته های زیبا که گاهی به زور نخواستن، آنچنان خاموش می شود که مرگ را به هر بیننده ای می چشاند.

من به دیدار شوقی نفسهایم را از بی بندو باری رها می کنم و در تاریک ترین بهانه ها بی صبرانه مشتاق نوری از جنس خدای خود هستم، خدایی که عشق را به وجودم به گونه ای رنگی کرده که زمین خاکی برای من خدایی از جنس عشق ساخته و گویی کفر گونه میبینند آدمیان مرا، اما باور ندارند که خدا خود می خواهد خدایی از جنس مخالف با عشقی زیبا برای خود بسازیم...

و همین بود حسرت دیدار منی

با تو بودن ادعای خدایی

از همین زیر و زبر خواستنم

می کشم جنس خودم را به حبابی

و تو را می خوانمت که خدایی

از زمینی و یاری و برایم صنمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۲۳
سعید پیرزاده گرمی

عشق به معنای تصاحب نیست، تو هرگز نمی توانی صاحب روح یک انسان باشی. عشق در واقع تمنای بودن در کنار کسی ست که بیش از هر چیز و هر کسی آرامت می کند...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۱۸
سعید پیرزاده گرمی
و من هم مثل سهراب

قایقی دارم...

اما کو آب؟!

به مثال برکه ای هم نیست

قایقم کاغذیست

به خیالت جوی آبی میخواهم

تا فقط قایقم زنده بماند

و در تکاپوی همین خیال

می شود حس کرد سهراب را

که چه گفت و چه نالید

از کجا آمد و به کجا رفت...

و من هم مثل اویم

غرق در قایق خود گشته ام

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۱۸
سعید پیرزاده گرمی
دلم برای یک نفر می تپد

آنچنان می تپد که گویی دنیایی می لرزد...

و من تشنه ام

تشنه ای از جرعه نگاهت

که من را بتاباند...

دلم////

دلم تنگ است

تنگ به روی ماهت

که دلم را به لرزه انداخت

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۴۸
سعید پیرزاده گرمی
حرفهایم را در کنار تو می زنم

از کنار تو جوی کوچکی می کشم

جویی به تمنای باوری از خواستن

و حسی که مرا از آن تو کند

با تو باید بی پرده باشم

رک میگویم که تو را دوست می دارم

و نهان خانه من پر است

از عشق تو...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۶:۲۹
سعید پیرزاده گرمی