انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

“خیــال توســت”…

سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۰۸ ق.ظ
تــو بــرو
مــن هم برای اینکــه راحــتتر بروی
می‌گویــم: برو “خیــالی نیســت “
امــا…
کیســت که ندانــد…
بی تو
تنهـــا چیــزی کـــه هســت
“خیــال توســت”…
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۰۶
سعید پیرزاده گرمی

نظرات  (۸)

به سایتwww.aqra.comسر بزنید
۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۵۷ غریبه اشنا
بی بهانه برای کسی می نویسم که وجودم به وجود او وابسته است و بی او تنهاترینم

دنـــــیـــــای مـــــــن ...
مجـــــــازی اش هــــم غمـــــگیـــــن بـــــــود ...
همه زندگیم "درد" است؛ درد ...
نمی دانم عظمت این کلمه را درک می کنی یا نه ؟
وقتی می گویم درد،
تو به دردی فکر نکن که جسم انسان ممکن است از یک بیماری شدید بکشد ...
نه؛ روحم درد می کند ...

خدایا...

دلتنگی ها برایم مهمانی گرفته اند..!!

می خواهم تمام بغض هایم را برایت بنویسم....

دیری است که فراموش کرده ام خود را ...

برای دل نوشتن را ...

نمی دانم از جبر زمان است یا از اختیار فکر کردن !

فقط این را میدانم

که دیگر دستم یارای نوشتن نمی دهد از آنچه درون ذهنم جاریست

پرم از خاطرات گذشته

خالیم از آینده

دنبال راه حلی میگردم که خاطراتم را در همان گذشته نه چندان دورباقی بگذرانم

بلکه غبار زمانه بر رویشان بنشیند ...
۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۵۹ غریبه اشنا
هرهزارسال یک بارفرشته ها قالی جهان را درهفت آسمان می تکانند
تا گرد وخاک هزارساله اش بریزد وهربار با خود می گویند:
این نیست قالی ای که انسان قرار بود ببافد.
این فرش فاجعه است...
با زمینه سرخ خون...
و حاشیه های کبود معصیت ...
با طرح های گناه و نقش بر جسته های ستم...
فرشته ها گریه می کنند و قالی آدم را می تکانند
و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می کنند.
رنگ در رنگ ... گره در گره ... نقش در نقش ...
قالی بزرگی است زندگی...
که تو می بافی و من می بافم و او می بافد
همه با فنده ایم
می بافیم و نقش می زنیم
می بافیم و رج به رج بالا می بریم
می بافیم و می گستریم
دار این جهان را خدا به پا کرد.
و خدا بود که فرمود: ببافید و آدم نخستین گره را بر پود زندگی زد.
هر که آمد گره ای تازه زد و رنگی ریخت و طرحی بافت.
چنین شد که قالی آدمی رنگ رنگ شد
آمیزه ای از زیبا و نا زیبا...
سایه روشنی از گناه و پاکی...
گره تو هم بر این قالی خواهد ماند
طرح و نقشت نیز...
وهزارها سال بعدآدمیان برفرشی خواهند زیست که گوشه ای ازآن را تو بافته ای
کاش گوشه ایی را که سهم ماست زیبا تر ببافیم...........
۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۰۱ غریبه اشنا
"امــــان از دوری. . .

ایـــن روزهــــا. . .

بــا هــر صـــدایی بــر مــی گـــردم. . .

و هـــر بــار بــــاید. . . .

بــــه روی دلـــم نـــیاورم. . .

"کــــه او نــــــبود". . .
۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۰۹ غریبه اشنا
گر عاشقی!چشمانت را ببند؛ نگاهت را بدزد؛
نمی دانم.........!
کاری نکن!چیزی نگو...عشق پر از دلتنگیست...
دلتنگی هایت را در دلت نگه دار...
او را درگیر احساست نکن!
صبور باش؛تحمل کن؛
پنهانی عشق بورز؛پنهانی اشک بریز؛پنهانی عاشق باش .....
سکوت کن، نگاه کن، دلتنگ باش. عاشق باش،درد بکش،حسرت بخور، و باز سکوت کن که این نیاز پر راز اینگونه تا ابد جاودانه خواهد ماند ...
خرابه های دلم از تمام خانه های دنیا قشنگتر است چون یاد تو در آن ساکن است...
۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۳۶ غریبه اشنا
گاهی آنکه سراغی از تو نمیگیرد؛
دلتنگترین شخص برای دیدن توست و
از شکاف چشمانش به نبودنت خیره میشود
همیشه آنکه تو؛او را نمی بینی...نامهربان نیست!
کاش نامت"باران" بود
آنوقت
تمام مردم شهر
هم صدا با من
برای آمدنت دعا می کردند
۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۳۲ سهام حافظی مهر
عههههههههههههههههههههه
نوشته قبلی قشنگ بود ولی نوشته شما نبود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی