دیدن یک آرزوی بزرگ به نام عشق...اولین روز سال93
شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ
گویی دستانت را گره می زنند و حست را به عمق آسمان می برند...
آری همان لحظه را می گویم که روبروی من بر زمین بی جان نشسته بودی و من هم آغوشت را در خاطرم می گنجاندم...
قلبم انگار در هر ثانیه هزاران بار می تپید و انگار نزدیک بود از جایش در بیاید و به سوی تو پرواز کند....
چه حسی بود اولین روز سال .....پر از یک حس نامفهوم و پر از پرواز به سمته تو
۹۳/۰۱/۰۲