دوست داشتن و هزاران مبهم...
شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۳ ب.ظ
دوست داشتن را نمی شود معنا کرد.همانگونه که وقتی می روی زیر باران مجبوری به خیس شدن...
و من هم در ماورای زمان همانگونه که دنیایم خبر دارد در وادی این حس گنگ و مبهم مانده ام که باید اینگونه نوشت:
باران بارید، طوفان شد، سیل شد، مرا با خود برد، آن وقت تو نشسته ای و داری برایم "تبخیر" درس می دهی!
باران می بارد و زیرش خیس شدن بی هیچ تردیدی پذیرفته است حال چه بخواهی با چتری بیخیال شوی!دور و اطرافت را بنگر که باران دوست داشتن با عالم بی معنا چه می کند؟
۹۳/۰۷/۲۶