روزها میگذرند...
پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ق.ظ
روزها میگذرند، ولی من از این روزها نخواهم گذشت و این مصداق نامردی روزگار نامروتی است که با این زمان نامناسب به احوال دل من خنده هایی دارد...
روزهایم با دلتنگی هایش سپری خواهد شد و روزی من خواهم ماند با دنیای از روزهای نامرد که من را در گذشته به گردابی شبیه مرداب خواهد انداخت و این همان نوری از گذشته است که شاید شیرینی اش به مذاقش خوش آید.
پاییز هم دارد سپری می شود حالا که مهری دیگر نمانده که برای آبان خرج شود، بوی آذری تازه از میان خواستنها می آید.آذری که من را بیشتر یاد دوران کودکی می اندازد که شیرینترین خاطره ها را در خود جای داده است.
روزها را شمارش کردن دیگری کاری شده تکراری و در ازدحام روزهای گذشته این عادت سخت پسند شیرین کاری کوچکی است از برای دل تنگ خود که شاید گذر زمان را کمتر حس کنیم و با وجود همه اینها من بعد بیشتر دوست دارم از دنیای روزهای باقی مانده استفاده بیشتری ببرم و شاید گذر دیرش هم برای من شیرینترین خاطره ها را بر جای گذارد....
۹۳/۰۸/۱۵