مبهم ترین آذر من...
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۴ ق.ظ
آذر از راه رسید و من با آغوشی یخ زده به دیدارش شتافتم.این همان آذر چند ساله پیش است که من را گرفتار حسی مبهم کرده بود و مرا در تاریخ گرفتار اذرهای تیر خورده از بی مهری های پاییز کرده است.
من هم گره خوردگی خاصی با این ماه دارم. عجیب و تعریف ناپذیر که شبها را با گریه سپری می کند تا روزهای خوبی به شهر دهد. مانند همینجا، که تا چند روز پیش تهران از آلودگی هوا آنچنان زخم می خورد که نمی شد با چشم دید و از وقتی آذر از راه رسیده تهران را از پیش بیشتر قابل تحمل کرده و هوایش را مطبوع تر از روزهای گذشته...
تکرار آذر شبیه اصالتم است.یک آذری کامل که این ماه را با هیچ کجای دنیا عوض نمی کند و فقط باید بگذرد تا اتفاقات خوبتر بیافتد.
همچنان دل در بهمنی بسته ام که منتظر ایستاده ام تا آمدنش را در ماه آذر ببینم
۹۳/۰۹/۰۲