انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
یه جا خوندم ؛
راز خوشبختی در این است:
"کاری که مجبور به انجام آن
هستید را دوست بدارید"
کمی خنده دار بود؟!
  
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۵:۴۲
سعید پیرزاده گرمی


درچنته هیچ ندارم...

اظهار ندامتم برایت هیچ نیست...

تو از جنس آسمانی

و من از جنس زمین پست...

هیچ ندارم برایت بازگویم

جز اینکه مرا ببخش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۱۹
سعید پیرزاده گرمی

اشکی که از گونه تو سر آرد مرا ضعفیست نهان...

شیشه عمرم همان چشمه چشمانه توست که هر قطره از آن جهانم را کم کند

التماسم به درگاهت که شیشه عمره مرا نشکن که مردن در آن حال مرا سخت عذاب است


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۰۶:۳۲
سعید پیرزاده گرمی
و این هم از آخرین روز مسافرتم که لذتش وصف ناپذیر بود
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۰۴
سعید پیرزاده گرمی

آرامشــی می خواهم ،
خلوتــی می خواهم ،
تــو باشی و من ..در کنار هـــــم …
تو ….
سکوت کنــی…
و مــن
گوش کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۵۷
سعید پیرزاده گرمی
خودش نامهربان نیست ، میدانم

اما یادش با دلم کاری کرد،

که اسکندر با تخت جمشید کرد....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۵۵
سعید پیرزاده گرمی
اگر مردم که میمیرم ، فقط یک آرزو دارم

سرم هنگام جان دادن ، بود بر سینه ی یارم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۵۲
سعید پیرزاده گرمی
دیدمت٬چه تماشایی و زیبا شده ای

 

 

ماه من آفت دل٬فتنه جان ها شده ای

 

 

پشت ها گشته دوتا در غمت ای سرو روان

 

 

با تو در گلشن خوبی گل یکتا شده ای

 

 

قامت سرو تو ترسم که کند فتنه به پا

 

 

ای قیامت چه بلایی که تو بر پا شده ای

 

 

خوبی و دلبری و حسن حسابی دارد

 

 

بی حساب از چه جهت این همه زیبا شده ای

 

 

حیف و بس حیف که با این همه زیبایی و لطف

 

 

عشق بگذاشته اندر پی سودا شده ای

 

 

شب و مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار

 

 

باز آشوبگر خاطر شیدای ما شده ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۴۳
سعید پیرزاده گرمی

پناهم می دهی امشب؟

میان آب و گل رقصان

میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی

پناهم می دهی امشب؟

دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی

پناهم می دهی امشب؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۴۱
سعید پیرزاده گرمی

توبه کردم که دگر عشق به دل ره ندهم


                                  آه و افسوس که تو عشق شدی، باریدی 

نازنین این  دل تنها به تو دل خوش گشته 

                                   ای دریغ از تو که با غیر مرا سنجیدی

تا که یه قطره شراب از لب تو نوشم کاش

                                   این همه حسرت و فریاد مرا می دیدی

گر چه بی من تو کنون غرق غرور و شعفی 

                    ولی احساس دوباره بودنی را تو به من بخشیدی

تا که با یک نفس گرم تو جان افزودم 

                                   بی سبب از دلم رنجیدی نگه مست 

گر چه اکنون با نگاه من غریبی تا ابد

                                   لیکن ای یار بدان در دل من جاویدی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۴۰
سعید پیرزاده گرمی