بایـــَـد بـــاور کــَـرد ..
گـــاهـی آدم کـــَـم نـِمیــــاره
کوتاه میاد...!
روزهاى
دور ازتو را
هرگز
نخواهم شمرد،
تاهمیشه بگویم همین دیروز بود...
یادگرفتم
دستانم که یخ کرد،
دیگر دستان کسی را نگیرم،
جیب هایم،ماندنی ترند...
نباشی, قندها هم شیرین نیستند
... به همین چای یخ کرده قسم...!
دیگر
تنهــــــــــــاماندن
رادوست دارم،
چون همه آنهایی ک دلم خواست بمانند...
دیگر نیستن
ازاینجا...که هستم!
تا آنجا که تو هستی..!
وجب به وجب..."دلتنگتم"
"دنیا"،
بازی هایت را سرم درآوردی...
گرفتنی ها را گرفتی...
دادنی ها را "ندادی"...
حسرت ها را کاشتی...
زخم ها را زدی...
دیگر بس است...
چیزی نمانده...
بگذار آسوده بخوابم...
محتاج یک خواب بی بیدارم...