انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد

تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مرد

شعله ها  بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

بی تو یک روز در این فاصله ها خوام مرد

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۱۶
سعید پیرزاده گرمی

نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صحبت از تو میشود
نه از ترس حضورت نیست ،
از آروزی به تو رسیدن است ،
از شاید ها و باید ها و از اینکه نمیدانم داشتنت رو
عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی
و گفتی زیر لب اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه !

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۰۴
سعید پیرزاده گرمی

نگاهت هر قدر هم که دور باشد ، آرامم میکند . . .
و آوایی آمدنت را در گوشم زمزمه . . .
چقدر رسیدنت را دوست دارم . . .
آغوشم در ازدحامِ سرمای تنهایی . . .
تنها برای ” تــــــو ” ، هنوز گرم است
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۰۴
سعید پیرزاده گرمی

دلم به کما رفته

 

برای مردنش دست به دعا شوید

 

 

http://tinypic.com/2igf9j4.jpg

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۰
سعید پیرزاده گرمی
 

تمام چیزهایی که درباره تو در سرم هست

 

دهها کتاب می شود

اما تمام چیزی که در دلم هست

فقط دو کلمه میشود..

دوستت دارم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۵
سعید پیرزاده گرمی

گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۵۷
سعید پیرزاده گرمی
با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!

حادثه طوفانی عاشق عشق

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۶:۲۸
سعید پیرزاده گرمی
دلتنگــــی پـیــچـیـــــــــده نـیـســتــــــــ . . . !
یــــکـــــــ دل . . . !
یــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !
یــکـــ بــــــغـــــض . . . !
و آرزو هـای تـــرکـــــــ خـــــــورده . . 
بــه هـمــیـــن ســـــــادگـــــــی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۱۶
سعید پیرزاده گرمی
باریدی امروز و من را پر از باران کردی

ببار ، ببار که دلم از این بی تابی در آید...

تابی داده به آسمان امروز...

که اینگویه اشک خود را نثارمان می کند

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۵۶
سعید پیرزاده گرمی

شعری سروده ام همه از ماجرای تو !

زیباتر از سروده ی من چشم های تو !

پایین تر از مسیر تو چادر زدیم تا

هنگام رفتنت ، بنشینم به پای تو

گفتی دلت گرفته ؟ کمی جابه جا شویم !

تا قلب من همیشه بگیرد به جای تو

خوب اند واژه های من اما نه مثل تو

عالی ست ، شعر من ، نه شبیه صدای تو

چشم تو مشق شاعری ام می دهد عزیز !

هر چه غزل مراست ، یکایک فدای تو !

حال و هوای شاعری ات را به من بده

تا گم شود هوای دلم در هوای تو

با خنده آفریده تو را و مرا از اشک

خیلی ست فرق خالق من با خدای تو !

 


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۴:۰۷
سعید پیرزاده گرمی