انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
یارمن یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست

لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست

ای گل زیبای من ازغربتت اشکی مریز

نازنین اینجاخدا هم پیششان محبوب نیست

گرچه درهرجمعه ای زیبا دعایت میکنند

بهترینم این دعاها جنسشان مرغوب نیست
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۰۷
سعید پیرزاده گرمی
و چه زیبا گفت فروغ :


تنها صداست که میماند


و امان از صدای او که ابدی شد در گوش من …


برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۵۸
سعید پیرزاده گرمی


آدمـــــ هـا کـه " عـوض " مى شونـد ...

از " سـلام " و " شـب بـخیـر " گـفتـنشان

مـى شود ایـن را فـهمیـد !

از "بوسه هایشان "

از " حـرف هـا " و " نـگاه هـا "

... ... از گـودال هـاىِ عـمیـقى کـه

بیـن ِ تــو و خـودشان مى کـَـنـند

و تـویـش را پُــر از دلیـل مـى کُنـند ....!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۰۸
سعید پیرزاده گرمی
کلاغهــــــــــا گر چه سیاهند و آوازشـــــــان خوب



 نیست....                 

                    



  ""  اما آنقدر با وفایند ""



که شاخه های درختان در فصل سرد زمستان تنها




   نمیــــــــــــــــــــگذارند ... .. . . .. .




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۰۶
سعید پیرزاده گرمی

یِکـ سآعَت کِـہ خُورشید بِتابَد


خآطِرِه ے بآرآن اَز یآد خوآهَد رَفت

اینـ اَستـ 

قِصِـہ یِ فَرآمُوشے آدَمـ هآ ....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۸
سعید پیرزاده گرمی

ﻣﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﺒﻮﺩﻡ ….


ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩی


ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ….


ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ !


ﺗﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ …


ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ،


ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻻﻑِ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺯﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﯿﺴﺘﯽ ..


ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ …


ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿـــــــــﭽﮑﺲ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﻡ ..


ﺑﻪ ﻫﯿـــــــﭽﮑـﺲ ﻭﺍﺑﺴـــﺘﻪ ﻧﺸﻮﻡ ...


ﻗﻠﺒـــــﻢ ﺭﺍ ﻧﺒﺨــﺸﻢ ﺑـﻪ ﻫـﺮ ﺁﺩﻣﯽ ...


ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻋﺘﻤـــــﺎﺩ ﮐﻨﻢ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ …


ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ


” ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ “


” ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ …”


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۶
سعید پیرزاده گرمی

اشعاری از ایرج میرزا

گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

شب ها بر ِ تـلـویـزیـون تا صبــح بنشست و فـیـلـم دیدن آموخت

برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت

دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت

با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت

با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت

آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های جدید، چتیدن آموخت

چون سوخت غذای ما شب و روز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت

پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت

بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۱۳
سعید پیرزاده گرمی

حرفهایم تمامی ندارند

و من همچنان داد خواهم زد...

به تمنای همین خواستنت...

و زبانی که گویای عشق تو خواهد بود

دوستت دارم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۲۳
سعید پیرزاده گرمی

حرفهایم تمامی ندارند

و من همچنان داد خواهم زد...

به تمنای همین خواستنت...

و زبانی که گویای عشق تو خواهد بود

دوستت دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۲۳
سعید پیرزاده گرمی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۵۷
سعید پیرزاده گرمی