انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

بغضهایم صف بسته اند تا نگاهی از جنس تو را ملامت کنند.دم به دم فقط می ریزند و گاهی نگاهی به هر چه هست می کند و گویی همسان اسم او کنار می آید.میزهای صدف وار را باید گونه ای دیگر بر گزینم ، از رودهای مشرق زمین تا پهنای آسمان باید گام بردارم و همین قلم کاش بتواند کمی مرا از دنیا خود به دور نگه داشته باشد.

اینگونه شد که بغضهایم از صف بستن خسته اند و گه گداری فقط میخواهند برای زیستن بنالند و بر نام آنچه که هست تلخی گزینند.دنیای هستی سرنوشتی بیش نیست که ساختنش کوهی از تحمل می خواهد و دردی از جنس پولاد...

که ما را بر این راه هیچ استواری نیست...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۵۹
سعید پیرزاده گرمی
دل دادم که بخندم..

گویی بعد از عمری رد شدنم باد بود

می گویند باید عاشق بود ولی نگفتند که اگر عاشق شدی هزار تا رویا ساختی با ادامه باید چه کنی؟

با آن وقتی که شکستم چه کنم؟با آرزوهای نسوخته چه کنم؟

تو بگو، تو بگو با نداده هایم چه کنم

با آن همه داستان چه کنم

بگویم قصه بود بر من؟

بگویم داستانک بوده و رفت ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۴۶
سعید پیرزاده گرمی
نوشته هایم را بخوانید...

ببینید چه کرده عاشقی با دل و جانم ...

من بر او هر چه داشتم دادم ...

اما او چه داد...

او مرا باخت گویی که از ازل نبودم

گویی که بازندگی حق من بود...

و گویی از اول قرار بود با عکسی چند بسازم

زندگی اینگونه هم خوش باد

هر چه باد ، باد داد

دل دادم باد داد

زندگی دادم باد داد

و مرا هم بر باد داد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۴۲
سعید پیرزاده گرمی
بعضی اوقات باید سراسر غم شد و نوشت.باید گفت که هیچ چیزی در دنیا ثابت نیست.باید گفت نباید عاشق شد باید باخت نباید ساخت...

باید غمگین بود و نخند باید رنجور بود و خنده نکرد...

عشق را باید سرتاسر غم نوشت من که هیچ او هم تحمل نداشت.عشق باید بتازد بر دنیای سیاهت نه تو هر لحظه دلی را بشکنی...

شکستم و شکستم که هیچگاه به این اندازه نباخته بودم.

ای دنیا مرا گوش دهید هیچ دل نبندید تا لحظه آخر هیچ نگویید. او الان میخندد به آستین خیسم او میخندد به اشکهای پاکم و او مرا ...

رها باد این دنیا از هر وصیتی از هر ناله ای و از هر نفسی...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۳۹
سعید پیرزاده گرمی