انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر سعید پیرزاده» ثبت شده است

مشت مشت غم هایم را می فشارم

تا از درون جاری شود

هر آنچه شبیه "غم" است

_______________

سعیدپیرزاده:31شهریور93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۳ ، ۱۱:۴۱
سعید پیرزاده گرمی
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ‌کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله‌ای بود که لرزید، ولی جان نگرفت
دل به هرکس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه‌ی عاشقی ما سر و سامان نگرفت
تاج سر دادمش و سیم و زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه‌ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۳ ، ۱۱:۳۵
سعید پیرزاده گرمی
برای بودنها ابری می شوم

ابری شبیه خواسته های یک "انسان"

و"می چکم" قطره قطره..

بر بام هر آشیان که مرا یاد کند

 جاری می شوم در کوچه های "دلتنگی"

بی هیچ هراس و تردیدی

تا به مقصد برسم

به معبودی بی همتا

و آن دم...

شبیه هوای باران زده می نالم

و عاشقانه خلاص می شوم

______________

سعید پیرزاده:شهریور ماه93

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۶
سعید پیرزاده گرمی