انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

آری گویی حسی مبهم مرا گرفتار به روزگاری کرده که از هر کجایش رنگی به سیاهی می گراید...

پاییز است و روزهای زیبایی که حس میکنم هدفی دوباره به من می دهند. آذر است دیگر، با حسی از جنس اصالتم و روزهایی که به روی دنیا گریستم...

نمی دانم از کجا برای نوشتن شروع کنم، اما روزهایی است که در ذهنخود داستانی می نویسم که انگار خود من را انکار میکند...اما شاید دولتمند شدن را با انگار و انکار بشود بدست آورد. در این روزها دلم برای کسانی از جنس خودم تنگ است. از آشناهایی که در روزگار گذشته من چنان رنگی داشتند که بی رنگ شدن الانشان برایم بی معناست.

نشانه ای دارم از برای دوست که هر چند ندیدنشان باعث ضعف من است، اما برای بدی کردنشان خوبی خواهم کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۰۵:۱۶
سعید پیرزاده گرمی
نامم را خواندی… گفتی بارانم بارانی شد دل و چشمانم آری بارانی شدم تا ببارم اما ای کاش بدانی تویی آسمانم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۳:۲۶
سعید پیرزاده گرمی
آذر از راه رسید و من با آغوشی یخ زده به دیدارش شتافتم.این همان آذر چند ساله پیش است که من را گرفتار حسی مبهم کرده بود و مرا در تاریخ گرفتار اذرهای تیر خورده از بی مهری های پاییز کرده است.

من هم گره خوردگی خاصی با این ماه دارم. عجیب و تعریف ناپذیر که شبها را با گریه سپری می کند تا روزهای خوبی به شهر دهد. مانند همینجا، که تا چند روز پیش تهران از آلودگی هوا آنچنان زخم می خورد که نمی شد با چشم دید و از وقتی آذر از راه رسیده تهران را از پیش بیشتر قابل تحمل کرده و هوایش را مطبوع تر از روزهای گذشته...

تکرار آذر شبیه اصالتم است.یک آذری کامل که این ماه را با هیچ کجای دنیا عوض نمی کند و فقط باید بگذرد تا اتفاقات خوبتر بیافتد.

همچنان دل در بهمنی بسته ام که منتظر ایستاده ام تا آمدنش را در ماه آذر ببینم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۳ ، ۰۵:۲۴
سعید پیرزاده گرمی
مشت مشت غم هایم را می فشارم

تا از درون جاری شود

هر آنچه شبیه "غم" است

_______________

سعیدپیرزاده:31شهریور93

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۳ ، ۱۱:۴۱
سعید پیرزاده گرمی
آذر بازهم فرا رسید و من را در آغوش خویش به اصالتم بازگرداند.

گویی این روزها در حال خود غوطه ور هستم و از هر سمتی به دیدار خود میروم.از من تا به من راهی پایان ناپذیر برقرار شده...

من فرزند همین ماهم، فرزند سوم پاییز که گویی در قصه های شیرین به دنباله فراری از مهری های و آبانی های تیر خورده، گرفتار زمستانی سرد و بی احساس می شوم.

و دوباره باید بنشینم و روزگار را تا به رسیدن دوباره پاییزم تحمل کنم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۳ ، ۱۱:۳۶
سعید پیرزاده گرمی