انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۲۴
سعید پیرزاده گرمی
پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم ، تو رو خدا یه شاخه گل بخرید

زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ، چه کفش های قشنگی دارید !

زن لبخندی زد و گفت : برادرم برایم خریده است ، دوست داشتی جای من بودی ؟

پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم ، تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم ...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۲۲
سعید پیرزاده گرمی
باخیال تو به سرکردن اگرهست گناه     باخبر باش که من غرق گناهم هر شب

                                                          ***

                                                          ***

                  با خیال ت در خیال م بی خیال عالم م 

۲۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۳۸
سعید پیرزاده گرمی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۰۲
سعید پیرزاده گرمی
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۳۶
سعید پیرزاده گرمی
بعضی وقتها با نوشتن فقط وقت خودم را هدر می دهم البته وقتی که شاید ارزشی نداشته و شاید دلیلی همچون تصاویر بی کران داشته باشد.تصاویری که عشق را با چند تکه استخوان معنا می کند، تنهایی را با سقوط از قله ای به رخ می کشد و بودن را همانند قلبهای گره خورده بهم...

من هم به مثال روزگارم گاهی تند می روم و گاهی آنچنان در مرداب زندگی گیر می کنم که چیزی به عیان نمی توانم باز گویم.وجودی که سرشار است از نوشته های زیبا که گاهی به زور نخواستن، آنچنان خاموش می شود که مرگ را به هر بیننده ای می چشاند.

من به دیدار شوقی نفسهایم را از بی بندو باری رها می کنم و در تاریک ترین بهانه ها بی صبرانه مشتاق نوری از جنس خدای خود هستم، خدایی که عشق را به وجودم به گونه ای رنگی کرده که زمین خاکی برای من خدایی از جنس عشق ساخته و گویی کفر گونه میبینند آدمیان مرا، اما باور ندارند که خدا خود می خواهد خدایی از جنس مخالف با عشقی زیبا برای خود بسازیم...

و همین بود حسرت دیدار منی

با تو بودن ادعای خدایی

از همین زیر و زبر خواستنم

می کشم جنس خودم را به حبابی

و تو را می خوانمت که خدایی

از زمینی و یاری و برایم صنمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۲۳
سعید پیرزاده گرمی
روزگاری دارم آنچنان بی رحم که گویی طوفانی از جنس ویرانی خواهد آمد.گویی به باوری خواهیم رسید از این آشفتگی که هیچ جایی به سلامی گرم نخواهد شد و در این بین انسانی از جنس عشق می توان یافت که به رسم دیروزگاران جشن سپندرمذگانی زیبا برایت تجلی سازد.

نمی شود از حرفی خاص گفت، از دنیایی که ثابت بودنش امری محال است و گویی در زمانه بودنها تلاش برای نابودی دارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۳
سعید پیرزاده گرمی

عشق به معنای تصاحب نیست، تو هرگز نمی توانی صاحب روح یک انسان باشی. عشق در واقع تمنای بودن در کنار کسی ست که بیش از هر چیز و هر کسی آرامت می کند...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۱۸
سعید پیرزاده گرمی

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۳۷
سعید پیرزاده گرمی