انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

آخر کار

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۳۸ ق.ظ

زمانی تار و پودی را بهم می بافتیم اما دیشب طوفانی تاروپودمان را گسست.

طوفانی از جنس شبیخون که ناروا بود بر من وارد شد... همه چیز در یک شب به زیبایی رخ داد... قلبی چنان از هم گسست که حتی خدا هم به گریه افتاد ...

اری دیشب خدای من اشک باران بود اشک هایش به مثال تلخ ترین وازه ها برایم تلخ بود اما صدای شکستن این قلب هر چه که بود چشمان هر شنونده ای را خونین میکند.

حرفهایی از جنس تکبر و بی تدبیری که دنیایی را خراب می کند دیشب بر سر بنده ای آوار شد. آنچنان در هم شکست که حتی قطره ای باران از چاه چشم خشکیده اش بیرون نیامد. گویی حرفهای معشوقه کار را تمام کرده بود. گویی احساساتش خشکیده بود و در یک لحظه جز یک تن بی روح چیزی به عیان نداشت.

آدمک قصه من شبیه یک مترسک شد. با زبانی بی زبان و چشمانی پر از حسرت که فقط روزهایش را می گذراند تا بگوید که گذشت و من هم این طرف صفحه مثل اویم... می نویسم تا بگذرد این عمر بی درو پیکر که هیچ عهدی به دنیا دیگر ندارد...
و حال هر شب مینشینم و رو به اسمان از خدای خودم دلگیری میکنم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۳
سعید پیرزاده گرمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی