انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

انکار

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

در من انگار کسی در پی "انکار" من است

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
آسمان در هیجان می چرخد گیج گیج است زمان می چرخد شور، تنبور، رقص کیهانی که دهل می زند، که سبحانی؟ تنبورم و در چنگ توأم، ها بزن ای عشق یکریز بزن پنجه به هر تار من ای عشق
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۳ ، ۰۷:۳۹
سعید پیرزاده گرمی
همیشه با خود زمزمه کن :

زندگی شاید سخت باشد ، 
اما من از او سخت ترم ... !

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۳ ، ۰۶:۲۷
سعید پیرزاده گرمی
شاید تکراری باشد ولی گویی این مهر با تمام بی مهری هایش آبان را به آغوش می کشد و انگار میخواهد گذر را برایم معنا کند.آری مهر هم می رود و فقط تو میمانی و خاطراتی که تو را به مهر پیوند زده اند...

گویی صدای خسته ای را باید باور کنی که مثل آذر به شوق دیدار بهمنی می رود که از هزاران چلچراغ زیباتر جلوه می دهد و این می شود تلاقی دو ماه که با بی مهری های روزهای گذشته وداعی شیرین خواهد داشت. نقطه یتلاقی تیری است از جنس ناملایماتی که بهار را از همه گرفته اما آنقدر سخاوت مند است که می ایستد و می ایستد تا روزش را تکراری نکند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۵۴
سعید پیرزاده گرمی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۳۷
سعید پیرزاده گرمی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۲:۲۴
سعید پیرزاده گرمی
من هم مانند پاییز، بهاری را ترک میکنم که هوایش تابستانی و زننده شده است.رنگ به رخسار ندارم وقتی در این فراق از هر چیزی به غیر او مینویسم و در تنهاترین لحظه های پاییزی خود، در شب های پاییزی سیر می کنم و این است داستان غم انگیز فراق من که از هیچ به هیچ می رسم.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۱:۵۱
سعید پیرزاده گرمی
می گویند: " - عشق برای قصه هاست.. "
می گویم: " - با این همه من می نویسم
از قلب هایی که جز دوست داشتن
کاری از دست شان بر نمی آید
از دلهایی که شکسته شدن را خوب بلد شده اند
از دلتنگی ها، که عادت روزمره اند
و از تنهایی ها، که درد بی درمانند.. "

از تمام آن بغض های نفس گیر می نویسم
که دیگر هیچ فریادی 
به درد شکستن شان نمی خورد
و از سکوتی / که صدای نگفته هایش
آنقدر بلند است که دیوارهای صوتی را فرو می ریزد

از بودن هایی که وسط نبودن ها خیمه زده اند
و از خیره سری خاطراتی که به فراموشی تن نمی دهند.. "

می دانید
قرن هاست که عشق
آدم خودش را پیدا می کند
و در ویرانه ای به نام دل
به خون می نشاند..!!
_________________

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۱:۱۵
سعید پیرزاده گرمی
دلم برای پاییز تنگ است با اینکه اول مهر است.می خواهم همان پاییزی که به فصل خزان معروف است هم آغوش شوم و از دلتنگی هایم باز گویم. میخواهم سلامی به زیبایی برگ افتاده از درختی بر پاییزم روان کنم...و این همان برگ فصل خزان من است که مرا از هر چیزی به غیر او می رهاند و به دنباله همان حسی از جنس مخاطب خاص می کشاند
Displaying پاییز-386x241.jpg
 
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۳ ، ۰۴:۵۰
سعید پیرزاده گرمی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۳ ، ۰۹:۳۶
سعید پیرزاده گرمی
ماهها می گذرد و من به مثال هر سال به انتظار پاییز مینشینم.پاییزی که لذت بخش ترین ترانه ها را برایم می نوازد و با نوازش خود مرا در تلاطم امواج خود گم می کند.

احساس میکنم نکته مرموزی بین من و پاییز وجود دارد، مثل غم و اندوه و شاید فراق از یک مخاطب خاص...

هوای پاییزی مرا بیشتر با خودم انس می دهد چرا که بهترین افکار در نسیمی که پاییز با خود دارد، به سوی من رهسپارند!

شعر پاییزی زیر هم به یاد ناصر عبداللهی که توسط یکی از دوستان برای من ارسال شده بود:

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم/ ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم
چو گلدان خالی لب پنجره/ پر از خاطرات ترک‌ خورده‌ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم / اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم
اگر دل دلیل است، آورده‌ایم/ اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم
گواهی بخواهید، اینک گواه/ همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم
دلی سر بلند و سری سر به زیر / از این دست عمری به سر برده‌ایم

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۸
سعید پیرزاده گرمی