شدیم مثله باد در این هوای پراز آرامش وطبیعت زیبا...
جای همتون خالی مخصوصا جای عشقم که هر روز از دیروز به من نزدیکتر میشه
آری همان لحظه را می گویم که روبروی من بر زمین بی جان نشسته بودی و من هم آغوشت را در خاطرم می گنجاندم...
قلبم انگار در هر ثانیه هزاران بار می تپید و انگار نزدیک بود از جایش در بیاید و به سوی تو پرواز کند....
چه حسی بود اولین روز سال .....پر از یک حس نامفهوم و پر از پرواز به سمته تو
آدمها و رنگها دنیای عجیبی دارند طوری که وقتی در کنار هم قرار میگیرند پر از سوالهای مبهم میشوند. وقتی آدمی اسمی برای فرزند خود انتخاب میکند در واقع دنباله یک خواسته بزرگ است. یا شخصیت اصلی آن اسم را میخواهد و یا معنای نهفته در آن اسم را میطلبد. دنیای رنگها نیز چنین است، آدمها برای دوست داشتن رنگها هم دلیلی دارند ولی تاکنون کسی به این موضوع خاص کنجکاو نشده است!
یکی دلش میخواهد رنگ دنیایش آبی باشد و دیگری بنفش ارغوانی؛ آن دیگری دنیا را سبز میبیند و آن یکی دیگر، سرخ، سیاه، سفید و ....
سوال جالب این است که آیا همه آنهایی که رنگ آبی را دوست دارند نگاه و برداشتشان مثل هم است؟! پاسخ به این سوال تقریباً امری محال است. رنگها میتوانند نمادی از آرزوها، خواستهها و احساسهای آدمی باشند، چه بسا آن بهشتی که وعدهاش را دادهاند به همان رنگ دلخواه شما باشد.پس رنگها میتوانند بوی بهشت بدهند و مقدمهای باشند برای زیبا ساختن آرزوها...
برای هر حسی یک رنگی خاص وجود دارد. رنگی پر از تلاطم آن حس، پر از درک و پر از فهم! مثل دلتنگی که شاید رنگی تیره داشته باشد و مثل بیتابی که بیرنگترین حس لقب گرفته است.
بد نیست یکبار وضو بگیریم به رنگی که دوست داریم، و نگاه کنیم به حسی به رنگ تقدس، تقدسی به رنگ خدا ...
من بنفش ارغوانی را دوست دارم
و شاید تو رنگی ماورای دنیا
رنگهای دلخواه روزی به خوابی میرسند
پر از آشفتگی ...
و شاید ترکیبشان رنگ عشق باشد
مشکی و شاید سفید
و دورتر از این دو، موجهای بی رنگ دریا شوند
خوابها روزی پر میشوند از حجم دلتنگی...
و روزی میرسند به یک نقطه
نقطه سرخی به اسم دلتنگی
پی رنگی خاص برو
رنگی پر از امید و پر از صافی
و تقدسی فراتر از رنگها
و بهترین رابطه، رابطه باخداست
پر از رنگ سفید
و روشنی زیبا
سعید پیرزاده
گذرش را می نگریم بدون اینکه حسش کنیم. درگیر امروز می شویم و بدون هیچ حرفی فرداها را می نگریم! نمی دانیم و شاید نمی خواهیم از امروز برای فردا یک حس زیبا خلق کنیم، حسی به اندازه یک خوشی مطلق، حسی از جنس ثانیه های مبادا...
زمان هر روز رنگی تازه به خود می گیرد، شاید روزی بر حسب علاقه ما و روزی برخلاف علاقه ما...! هر صورتش را نگاهی بیاندازیم جز عبور چیزی نمی بینیم، عبوری که دیگر هیچ راهی برای تکرارش نیست و این یعنی برای خود یک ثانیه مبادایی در پیش داریم، روزی که می نگریم به گذشته و دنباله یک حس خوب می گردیم! حال یک روزی در مقابل من و تو سبز شده است، روزی که سالی عوض میکند و قدرت خاص خدا را به رخ میکشد و شاید هم از من و تو میخواهد برای فردای خود ثانیهای به عنوان مبادا نداشته باشیم. ثانیه مبادایی که من و تو را در هر لحظه از آینده به یاد گذشته ای می اندازد که با فعل خواستن مبادایش را حذف کرده ایم، و این یعنی ساختن یک دنیا زیبایی برای آینده ....
سالی نو در پیش است، سالی که از آن ماست، سالی که جنسش ناب است و این یعنی یک فرصت طلایی برای ساختن ثانیه های خوب.... یکسال گذشت همراه با خاطرههایی از جنس نامعلوم، چه خوب و چه بد گذرش نوید نعمت است و زمان، و همین هم کافیست برای جبران گذشته و ساختن سالی پر از آرامش، یادمان باشد سالی دگر در پیش داریم سالی جدید با فرصت های بسیاری که توانایی ساختن دنیایی زیبایی را دارد، دنیایی که افتخارش از آن شماست.
مردمانی با خصلت کویری همانند کوهی هستند به مثال شهرشان ، با دلهای سرشار از عطوفت و کمی هم ناملایم مثل طوفانهای کویر که هر چند به دل می نشیند اما گه گداری رنجشی از سوی این دیار دارد.
هفته ای گذشت با عنوان سیمای شهرستان تفت ، خوش بود ولی هر چه باشد اتمامش هم شیرین است.اتمامی که مردمان این شهر را با سازهای جلیلشان به تصویر بکشیم تا مردمان دیار دیگر هم بدانند مردمان کویر چه خوی زیبایی دارند.تار کویریشان به دل می نشیند و همانند یک موسیقی خاص برزبانت جاری می شوند.و این هم یک سفری بود از جنس بودنها بر دل سفره کویری....