بیشتر دوست دارم از چیزی شبیه حسی فراتر از این دنیا بنویسم.چیزی که خودم در نوشتنش هنگ کنم.مغزم بایستد و من نه به جلو بروم و نه به عقب
به مثال کودکی هایمان غرق در رویا باشیم و من از رویای تو با قلمم بنویسم.تو بگو چه میخواهی؟
آرزویت را برایم بازگو کن؟!
و من هم به نجابت از ذهن خود و قلم زیبایم تلاطمهای زندگی را با آرامش برایت بازگویم و بگویم خدا هست حتی اگر بد باشی...
مهم جنست نیست مهم باورت هست که هست و آخر کار باز به این باور خواهی رسید...
در میدان زندگی هر چه گذر کنی خامیت نهفته تر میشود ولی باز همان کودکی هستی که با رویاهایت سیر میکنی